صاحبا نو به نو تحيت من

شاعر : خاقاني

پيش قابوس سرفراز فرستصاحبا نو به نو تحيت من
به جهان جوي دين طراز فرستقطعه‌اي کز ثنا طرازيدم
سخن مور گرم تاز فرستپيش خوان پايه‌ي سليماني
قصه‌ي هندوي اياز فرستنزد محمود شاه هند گشاي
راز صعوه به شاه‌باز فرستحال ذره به افتاب رسان
از من اين يک سخن به راز فرستمنعما پيش کيقباد دوم
موميائي چاره ساز فرستگر مرا ز انتظار پشت شکست
شربت نو جگر نواز فرستجگر از بس جگر که خورد بسوخت
جرعه ريز سخا به آز فرستآز من تشنه‌ي سخاي تو شد
ديت کشته‌ي نياز فرستکشت صبر مرا نياز عطات
کان طلب اقچه سوي گاز فرستسحر بين شعر و شعرها بشکن
گندنا سوي حقه‌باز فرستبلبل اينک صفير مدح شنو
درع انعام هم دراز فرستبس دراز است قد اميدم
عشر آن وقت اهتزاز فرستآن عطا کز ملوک يافته‌ام
خاک را آتشين طراز فرستآفتابي و من تو را خاکم
سوي من خلعتي به ساز فرستبه سزا مدحتي فرستادم
يا به پنهان قصيده باز فرستيا صلت ده به آشکار مرا
گر فرستي به احتراز فرستعقد در، طالبان بسي دارد
هر دو با قلزم و طراز فرستعنبر و مشک اگر به کارت نيست
سوي جادوي بي‌نماز فرستسحر بابل گرت پسند نشد
باز با کوره‌ي گداز فرستزر اگر خاتم تو را نسزيد
باز با چاه هفده باز فرستيوسفي کو به هفده قلب ارزيد
گم مکن با حجاب ناز فرستناز پرورد بکر طبع مرا
از عراقش سوي حجاز فرستچون کبوتر به مکه يابد امن
مدد عمر دير ياز فرستخضر عمري حيات عالم را